رها شده از قفس آزادی

اون روزا که هوای دریا داشتم

با موجا هر غروب،قرار می ذاشتممث موجای عاشق

وقتی چشای آسمون خون می شد

تموم دریا نقره بندون می شد

ماه می اومد با سینه ریز پاره

می ریخت تو دریا پولک ستاره

 اون جا می شد عروس دریا رو دید

صدای قلب ماهیا رو شنید

ما رفقای عهد بارون بودیم

تو دستای نسیم،پریشون بودیم

دستای من تو دست نرم آب بود

شاهد ماجرای ما حباب بود

هیچکی به جز ما توی ساحل نبود

عاشق شدن اون روزا مشکل نبود

اون روزا.. آخ!چه حس و حالی داشتن

کلاغای قصّه مجالی داشتن

آخر هیچ شعری غم انگیز نبود

تو سرنوشت هیچکی پاییز نبود

بیا بازم کاری  کنیم کارستون

«بهاریه»بگیم واسه زمستون

با سنگ خارا مهربونی کنیم

دلای خشکیده  رو دریا کنیم

پنجره های بسته رو وا کنیم

بیا مث موجای عاشق باشیم

با هر کسی عاشقه،صادق باشیم   


نوشته شده در جمعه 89/6/12| ساعت 9:55 عصر| توسط پری دریایی| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت